یارب فرج امامان رابرسان
یارب فرج امامان رابرسان

یارب فرج امامان رابرسان

بگو حافظ دل خسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است،

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A8%DA%AF%D9%88_%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_qasg.jpg

بگو حافظ دل خسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است،

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،گل زخم نمک خورد، زمین مرد،

خداوند گواه است،دلم چشم به راه است؛

و درحسرت یک پلک نگاه است.

ولی حیف نصیبم فقط آه است

و همین آه خدایا برسد کاش به جایی؛

برسد کاش صدایم به صدایی...

توکجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

ز جنس غم و ماتم،

زده آتش به دل عالم و آدم

تو کجایی گل نرگس؟؟

السَّلامُ عَلَیک یا صاحِبَ الزَّمان

/دبیرستان دکترجواد حداد ( ۱ )

حدیث_انتظار المعجم‌الکبیر ۱۶۸/۲۰ از عبدالله بن عمر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله:

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B9%D8%AC%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1_ypk.jpg

حدیث_انتظار

المعجم‌الکبیر ۱۶۸/۲۰ از عبدالله بن عمر از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله: روزها و شب‌ها به پایان نمی‌رسد و اگر جز یک روز از دنیا باقی نمانده باشد، خدا مردی از امتم را بر می‌انگیزد که نام او همانند من است.

فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی عجل‌الله تعالی فرجه، ص ۲۰۲

مسجد مقدس جمکران:

اے یوسف غریب بہ ڪنعان نیامدے

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%DB%92_%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81_7pd4.jpg

اے یوسف غریب بہ ڪنعان نیامدے

تنهاترین مسافر دنیا، نیامدے

گویند بوے پیرهنت میرسد ولے

ما مانداه ایم و وعدۀ خوبان نیامدے

السـلام علیـڪ یـا اباصـالح المهـدے

حکایت وصل مهدی عج داستانی جالب

حکایت وصل مهدی عج

داستانی جالب

پیرمردی داخل حرم ، دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بود و گفت سواد ندارم برام زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم؟

جوان باکمال میل پذیرفت و شروع کرد به خوانـدن زیارتنامه

السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....

وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).

جوان  با لبخندی پرسیـد: پدرم  امام زمانـت را میشناسی؟

پیرمرد جواب داد: چرا نشناسم؟

جوان گفت: پــس سلام کن.

پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :

 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری.

 جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت و گفت: 

«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة».

مبادا امـام زمـان ( عج ) کنارمون باشه و نشناسیم.