#دست_توسل
فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه
امام صادق(ع) میفرماید:
هنگامی که شام پنجشنبه و شب جمعه فرا میرسد، فرشتگانی از آسمان نازل میشوند که به همراه خود قلمهایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمیکنند.
من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴
منتظرین گرامی صلوات از بهترین ادعیه برای حاجت روایی است و چه حاجتی بالاتر از فرج امام زمان (عج)
در این فرصت طلایی امام خود را یاری کنید با دعا برای ظهور با ذکر صلوات همراه با عجل فرجهم
روایت_انتظار
فضایل منتظران در بیان امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السّلام فرمودند :
یأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ یغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ، فَطُوبَی لِلثَّابِتِینَ عَلَی أَمْرِنَا فِی ذَلِک الزَّمَانِ، إِنَّ أَدْنَی مَا یکونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ ینَادِیهُمُ الْبَارِی تَعَالَی فَیقُولُ: عِبَادِی وَ إِمَائِی آمَنْتُمْ بِسِرِّی وَ صَدَّقْتُمْ بِغَیبِی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّی، أَنْتُمْ عِبَادِی وَ إِمَائِی حَقّاً، مِنْکمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْکمْ أَعْفُو وَ لَکمْ أَغْفِرُ وَ بِکمْ أَسْقِی عِبَادِی الْغَیثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ، لَوْلَاکمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَیهِمْ عَذَابِی.
زمانی می آید که امام مردم غایب می شود. پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان در امر امامت ما استوار بمانند. چون کمترین ثواب آنها این است که خداوند آنها را صدا کرده می فرماید: ای بندگان و ای کنیزان من، شما به سرّ من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید. پس من بهترین ثواب را به شما مژده می دهم. شما بندگان و کنیزان من هستید و بر من حق است که عبادتهای شما را قبول کنم و از تقصیرات شما بگذرم و دیگران را هم ببخشم و به خاطر شما به بندگان باران نازل می کنم و به خاطر شما بلاها را از بندگانم دفع می کنم. اگر شما نبودید هر آینه من عذاب خود را بر آنان نازل می کردم.
کمال الدین ج ۱ ص ۶۰۲ باب ۳۲ ح ۱۵
آری به خاطر منتظران راستین امام عصر ارواحنا فداه است که مردم بخشیده می شوند و باران بر خلایق نازل می شود و بلا از مردم دفع می شود و اگر آنها نبودند هر آینه عذاب الهی بر سایرین نازل می شد.
#روایت_انتظار
چگونه از یاوران امام عصر ارواحنافداه بشویم؟
پاسخ را از زبان مبارک امام صادق علیه السلام می شنویم:
امام صادق علیه السلام فرمودند :
منْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ اَلْقَائِمُ بَعْدَهُ کَانَ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ اِنْتَظِرُوا هَنِیئاً لَکُمْ أَیَّتُهَا اَلْعِصَابَةُ اَلْمَرْحُومَةُ.
هر کس دوست می دارد که از یاران امام زمان ارواحنا فداه باشد پس باید منتظر باشد و با ورع و محاسن اخلاقی عمل کند و اگر در حالی که منتظر است از دنیا برود و امام زمان ارواحنا فداه بعد از او ظهور فرماید، اجر او مثل کسی است که حضرت را درک کرده. پس مجدانه و با تلاش منتظر باشید، گوارا باد بر شما ای گروهی که مشمول رحمت خدا هستید.
الغیبه ، نعمانی ج ۱ ص ۲۰۰
شعر_انتظار
همهی درد مرا ماه فقط میفهمد
سوز جانکاه مرا آه فقط میفهمد
پشت دیوار دلم بس که کشیدم فریاد
عمق فریاد مرا چاه فقط میفهمد
آنقدر دوختهام چشم به راهت که دگر
حسرت چشم مرا راه فقط میفهمد
لحظهها می گذرند و کسی آگاهم نیست
لحظهها را دل آگاه فقط میفهمد
سرزمینی شدهام دستخوش ویرانی
مُلک دشمنزده را شاه فقط میفهمد
شاه مردا! بخروش از پس این کوه زمان
بیقراری مرا کاه فقط میفهمد
شعر: مصطفی سیاهپوش
#سلام_بر_مهدی عجل الله تعالی فرجه
#داستان_انتظار
باران میآمد. نشسته بودم روی یکی از نیمکتهای حیاط بیمارستان. به آسمان نگاه کردم. ماه زیر دست و پای ابرها، مثل مهتابی خراب اتاق صد و هفده روشن و خاموش میشد. توی پیامک برای مامان نوشتم:«نگران نباش. انجامش میدم» میدانستم توی اتاق عمل گوشی را ازش گرفتهاند. هفته پیش که قرار عمل را نهایی کردیم، جلوی در بیمارستان دوباره ازم خواسته بود نگذارم نذر هفتگیاش تعطیل شود. با بدخلقی گفته بودم:«مامان من نمیتونم موقع عمل تو رو ول کنم و برم یه جای دیگه. آخه این چه کاریه که ازم میخوای؟» دلخور شده بود ولی چیزی نگفت. جای نور آبی و قرمز آمبولانسها تندتند روی صورتم عوض میشد. باران شدیدتر شده بود. توی پیامک دوم نوشتم:«ببخشید اگه ناراحتت کردم» پیش خودم فکر کردم اگر از اتاق عمل بیرون نیاید و این پیامها را هیچ وقت نبیند چه؟ مرورگر گوشیام را باز کردم و توی گوگل سرچ کردم:«لایو جمکران» روی اولین نتیجه کلیک کردم. دایرهی سفید وسط پلیر شروع کرد به چرخیدن. توی تمام این سالها حتی یکبار هم پایم به جمکران باز نشده بود، اما نمیخواستم حرف مامان روی زمین بماند. این تنها کاری بود که توی این وقت تنگ از دستم برمیآمد. دلشوره داشتم. مثل تمام وقتهایی که مامان توی جمعهای فامیلی گیرم میانداخت تا به مهمانهای غریبه سلام کنم. نمیدانستم چه باید بگویم. چند ثانیه بعد گنبد فیروزهای تمام صفحه را پر کرد. توی سکوت به ریسهها و چراغهایی که از گلدستهای به گلدستهی دیگر کشیده شده بودند خیره شدم. به جز پرستاری که تخته شاسیاش را روی سرش گرفته بود و زیر باران میدوید هیچکس توی حیاط بیمارستان نبود. آسمان مسجد اما صاف صاف بود. نوک انگشتم را کشیدم روی صفحه گوشی که خیس خیس شده بود و چشمهایم را بستم. نمیدانم تا کی توی آن حال ماندم. فقط این را یادم است که وقتی از جایم بلند شدم پرستار را دیدم که با لبخند به سمتم میآمد.
#امام_زمان علیهالسلام