آقاجان،، بیا، که عُمرِ منِ خاکسار میگذرد
مُدام مُنتظرم، روزگار میگذرد
بیا، که جانِ من از آرزوی دیدارت
به لب رسید و غمِ دل فَگار میگذرد
بیا به لُطف، ز جانِ به لب رسیده بپرس
که از جهان ز غَمت، زار زار میگذرد
بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کَرَم
که ناامید زِ دَرگاه یار می گذرد
من اَر چه دورم از دَرگهت دلم هر دَم
بر آستانِ دَرَت چندبار میگذرد
فرج مولاصلوات
اللهم سَلِّم و تَمِّم