یارب فرج امامان رابرسان
یارب فرج امامان رابرسان

یارب فرج امامان رابرسان

اشعار_مهدوی

اشعار_مهدوی

پا شدم آبله پیدا کردم

از خودم فاصله پیدا کردم

سعی کردم به تو مشغول شوم

حیف شد مشغله پیدا کردم

من، سر اینکه به تو دل دادم

با همه مسأله پیدا کردم

در نمازم خم ابروی تو را

در قنوتم، گله پیدا کردم

انتظار این همه انصاف نیست

مردم فیصله پیدا کردم

از خودم دور شدم کاری کن

گم شدم، گور شدم کاری کن

آفتاب شب یلدای همه

گریه ی پشت تمنای همه

هیچ کس فکر تنهایی تو نیست

گریه کن جای خودت، جای همه

بی تو دارند همه می میرند

زود برگرد مسیحای همه

همه شهر به چاه افتادند

مددی یوسف زهرای همه

بنشین تا بنشانی همه را

دربیار از نگرانی همه را

کاش می شد ز سفر برگردی

با همان چند نفر برگردی

چله ی اشک گرفتیم برات

به امیدی که سحر برگردی

مادرم گفت همین جا بشین

بنشینم دم در برگردی

سیزده قرن نشستند نشد

بنشینم چقدر برگردی

نور چشمان همه می رفتی

قول دادی به نظر برگردی

خشکسالیم کویریم بیا

قبل از آنی که بمیریم بیا

شاعر : صابر_خراسانی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.