آقاجان ای ربیع القلوب عالم
آقا #امام_زمان عج میفرمایند :
« إِذَا أَذِنَ اَللَّهُ لَنَا فِی اَلْقَوْلِ ظَهَرَ اَلْحَقُّ وَ اِضْمَحَلَّ اَلْبَاطِلُ وَ اِنْحَسَرَ عَنْکمْ»
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از سرِ شما برطرف خواهد شد.
بحار الأنوار، جلد۵۰، ص ۲۲۸
#جمعه
#ربیع_الاول
کاش میدانستیم کجایی؟ بر سر کدام چاه نشسته و یا لا به لای کدام نخلستانها قدمزنان از بیوفایی ما شِکوه میکنی؟
اش این روزها دیگر از جدایی صحبتی نکنیم. بیایم از وصال بگوییم، از لحظهای که تو میآیی و این انتظار عجیب و طولانی تمام میشود. از لحظهای که یاران باوفایَت شانه به شانه کنارت قدم میزنند.
من نمیدانم چه عظمتی در ظهورت نهفته است که امیرالمومنین با آن همه عدل و کرامت، آرزوی برپایی حکومت تو را داشت. نمیدانم نوکران اباعبدالله میدانند که این روزها خود ارباب هم غصهدار مظلومیت امام عصر است؟
آنچنان که میگوید: «مهدی ما درعصر خویش مظلوم است»
وقتی به یادت میافتم گرمیِ محبتت را از پشت دیوار دلم حس میکنم. آنقدر پُر رنگ که هرگز نمیترسم عاقبت چه میشود؟! فقط آرام میشوم از اینکه همیشه هستی و خواهی بود.
خدایا! من فقط «او» را میخواهم...
این منِ منتظر دوست دارد تا آخرِ عمر با همین یک جمله زندگی کند.
#سلام_امام_زمانم
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد
دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
تعجیل درفرج صلوات
یادم کردی یادت کردم
آیه الله عبدالقائم شوشترى که مدتى امام جمعه شاهین شهر اصفهان بود، مىگفت که
در مسجد مقدّس جمکران، نماز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ونماز تحیّت را خواندم، بعد در حیاط مسجد، زیر آسمان دو رکعت نماز استغاثه به صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) را خواندم و بعد از نماز دعاى «سلام الله الکامل التام…» را زمزمه کردم و همواره یاد مولاى عزیزم بودم.
به منزل آمدم واستراحت کردم، در عالم رؤیا روى پلى کنار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) حضرت بقیه الله الاعظم ـروحى فداه ـ را مشاهده کردم،
حضرت رو به من کردند وبا انگشت به سینه من زدند و فرمودند:
«یادم کردى یادت کردم».
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#سلام_امام_زمانم
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم اما سر بازار، تحویلم بگیر
به همه گفتم که من هم نوکرت هستم، نکن
نسبتم را با خودت انکار، تحویلم بگیر
کم که یادت می کنم تو بیشتر یادم بکن
باز هم منت سرم بگذار، تحویلم بگیر
آبروی نوکرت را حفظ کن ای با وفا
پیش مردم دست کم یک بار تحویلم بگیر
از تو خیر دائم و از ما به تو شر می رسد
گرچه دائم دادمت آزار، تحویلم بگیر
جان آقایی که برد از کوچه تا خانه خودش
مادرش را با دو چشم تار... تحویلم بگیر
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج