یارب فرج امامان رابرسان
یارب فرج امامان رابرسان

یارب فرج امامان رابرسان

مهــــدۍجان

http://uupload.ir/files/fjzr_%DA%AA%D8%A7%D8%B4_%D8%AA%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D9%84%DB%92.jpg

مهــــدۍجان

ڪاش تعجیلے شود

یڪ جمعه بین جمعه ها

یڪ ملاقات خصوصی

جمڪران،وقت دعا

گوشه اے خلوت

نگاه بے قرار..

می شودیعنی؟

من وتصویرچشمان شما

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیڪَ الْفَرَج

پایگاه بسیج فضاے مجازے

ای پیکرِ ویران شده، ای روح، کجایی

http://uupload.ir/files/p0h_%D8%A7%DB%8C_%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D9%90.jpg

ای پیکرِ ویران شده، ای روح، کجایی

ای مرهمِ این پیکرِ مجروح، کجایی

ماییم و دَری قفل و کلیدی که شکسته

دنبالِ توایم ای درِ مفتوح، کجایی

در معرضِ سِیلیم همه،تا لبِ قدوس

ای سبحهٔ سبحانیِ سبوح، کجایی

آهنگِ عذاب آمده، آب آمده بالا

ایمان به تو آورده ام ای نوح کجایی

السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی

اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست

اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست

امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.

صدایت آشنا و پر‌رنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ور‌انداز می کردند.

و تو خود را معرفی کردی:

« ای اهل عالم! من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»

باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه»

بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!

خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!

مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گل‌فروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!

 

ماشینها بوق‌زنان و بانوان کِـل‌کشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»

خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.

در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌و‌سرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودی‌ها ببـیندت.

راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آید مگر ناگهانی" قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."

کاش زودتر برسی...

سلام_مولای_مهربانم

http://uupload.ir/files/uscb_%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D9%86.jpg

سلام_مولای_مهربانم

خورشید من ٺویے و بے حضورٺو

صبحم بخیر نمےشود

اے آفٺاب من

گرچهره رابرون نڪنےازنقاب خود

صبحے دمیده نگردد

بہ خواب من

أللَّھُـمَ َـجِّـلْ لِوَلیِڪن ألْـفَـرَج

Be_Sooye_Zohoor

السلام علیڪ یاصاحب‌العصر‌و‌‌الزمان

http://uupload.ir/files/uz05_%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%86.jpg

السلام علیڪ یاصاحب‌العصر‌و‌‌الزمان

آقای من

بارهااز‌همہ‌جاوهمہڪس رانده شدم

ایڹ‌تو بودی‌ڪه مرا بازپناهم دادی

این همہ قلب تو را با گنہم خون‌کردم

باز تا آمدم از راه، تو راهم دادے..

اللـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ