آقاجان،، بیا، که عُمرِ منِ خاکسار می‌گذرد

آقاجان،، بیا، که عُمرِ منِ خاکسار می‌گذرد

مُدام مُنتظرم، روزگار می‌گذرد

بیا، که جانِ من از آرزوی دیدارت

به لب رسید و غمِ دل فَگار می‌گذرد

بیا به لُطف، ز جانِ به لب رسیده بپرس

که از جهان ز غَمت، زار زار می‌گذرد

بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کَرَم

که ناامید زِ دَرگاه یار می گذرد

من اَر چه دورم از دَرگهت دلم هر دَم

بر آستانِ دَرَت چندبار می‌گذرد

فرج مولاصلوات

اللهم سَلِّم و تَمِّم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.