چه طولانی شد این عطش و چه طاقت سوز شد این تشنگی

چه طولانی شد این عطش و چه طاقت سوز شد این تشنگی

پس کجاست آن فصلی که با اشتیاق، ثانیه هایش را بشمارم و به انتهای عشق نزدیک شوم؟

بیا و ببین که چگونه باد شبگرد، غربت خیالم را به بازی می گیرد و عطر تو را در هوا پخش می کند، اما از خودت نشانی نیست

ببین چگونه اسیر سرودن شعری برای چشمان تو ام

در پس دیوارها و از پشت پنجره ای نیمه باز، حضور مبهم تو را احساس می کنم

آه ! اگر تو بیایی تمام گلهای عالم را نثارت می کنم

با آمدنت کبوتر های خفته در دشت لاله ها پیدا خواهند شد

بغض امانم نمی دهد. دشت و سجاده من، تو را می طلبند

و من به یادت بغض گلویم را می شکنم و دعای اللهم کن لولیک الفرج را زمزمه می کنم و باز هم به انتظارت می نشینم

به انتظارت می نشینم

به انتظار

دوباره درهای بهشت گشوده شده، زمین به آسمان نزدیک گشته و میهمان ضیافت الهی گردیده ایم به لطف پروردگار

در هنگامه نشستن بر سجّاده نیاز، فرج و ظهور مولا را از خدای منّان طلب کنیم

بار الها ! تا رمضان به نهایت نرسیده است، انتظارمان را به پایان رسان، ان شاءالله

اللهم عجل لولیک‌الفرج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.